محبت شما به حسین علیه السلام معجزه است !
بهشت ما حسین است…
این محبت عادی نیست…
بهشت ما حسین است…
این محبت عادی نیست…
جلسه_پنجم
چه چیز هایی شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیست❌
1⃣ سن و سال (فرقی نمیکنه چند سالش باشه و این ملاک نیست)
2⃣ جنسیت (اینکه حتما زن ها به زن ها و مردها به مرد ها تذکر بدهند ملاک نیست)
3⃣ نیت(نیت هم نکنی هیچ مشکلی نداره)
4⃣ عامل بودن و عادل بودن خود فرد(درسته اثر تذکر میاد پایین ولی واجبه ، بر گناهکار واجب است حتی در گناه خودش دیگران رو نهی از منکر کنه.
ضرب المثل رطب خورده منع رطب کی کند کاملا غلطه❌)
5⃣ جهل گناهکار(گناهکار چه جاهل باشه چه نباشه باید تذکر بدیم)
6⃣ جوان و مجرد بودن
7⃣ احترام و آبروی گناهکار (بله درسته ، اما این مطلق نیست . اگر جایی دیدی تذکرت مشروط به اینه که داد بزنی حتی اگه آبروش کاسته بشه)
8⃣ احتمال لجبازی
(اینکه فقط جایی تذکر بدیم که احتمال لجبازی وجود نداشته باشه غلطه❌
اگر لجبازی کرد ما ضامنش نیستیم)
9⃣ مسخره شدن توسط گناهکار (این دلیل بر ترک امر به معروف و نهی از منکر نمیشه)
0⃣1⃣ مردم رو از دین زده می کنید(اگر امر به معروف و نهی از منکر رو درست انجام دادی و زده شد مشکل خودشه نه من )
1⃣1⃣ اجازه همسر و اذن پدر
2⃣1⃣ کارت و مجوز تذکر لسان
?امر به معروف و نهی از منکر کی حرام میشود؟! چه زمانی حق تذکر نداریم؟?
۱_جایی که مطمئن نیستی کارش گناهه.?
۲_جایی که خطر تذکر خیلی زیاد باشه و ارزششو نداشته باشه.?
۳_بیش از حد ضرورت،اذیت کردن گناهکار.?
?سه نکته ظریف درمورد احکام امر به معروف??
?۱_ آیا برای نهی از منکر (بفهمه کارش اشتباه بوده) می تونیم جواب سلام گناهکار رو ندیم❓ بله
?۲_ حواسمون باشه شیوه های امر به معروف رو چطور انتخاب کنیم??
(هر کجا با کدوم روش بهتر جواب میده ??یه جا با مهربونی? یه جا محکم? و …)
?۳_ شخص خاص، برای منکر خاص ، وظیفه ی خاص دارد.
شخص خاص= شخصی که مردم اون رو نماد اسلام می دانند.
منکر خاص= گناه خییلی زشت و فاحش
وظیفه ی خاص= ملاحظه ی اثر رو نباید بکنی❗️(انقدر بری بگی تا اثر کنه)
ملاحظه ی خطر رو نباید بکنی❗️
ملاحظه ی خرج رو نباید بکنی❗️
? «کوله پشتی»
▪️یکی از دوستام همیشه یه کولهپشتی همراهش بود که توش پُر بود از لوازم شخصی، لوازم بهداشتی، موادّ خوراکی و… و نکتهٔ جالبتوجه دربارهٔ این کولهپشتی این بود که ما هیچوقت ندیدیم که دوستمون از اون استفاده کنه! فقط گاهی مواد خوراکی داخل کوله رو بهروزرسانی میکرد.
▫️ این کولهپشتی برای همهمون یه علامت سوال بزرگ شده بود! تا اینکه یه روز از دوستم دربارهٔ اون کولهپشتی پرسیدم. اولش از جواب دادن امتناع کرد، اما بعد از اصرار زیاد من، لبخند معناداری زد و در حالی که چشماش از اشک پر شده بود گفت: «زمانش که برسه ازش استفاده میکنم.»
▪️ دوستم میگفت: «میخوام وقتی ندای اناالمهدی پسر فاطمه رو شنیدم به اندازه جمعکردن وسایل هم درنگ نکنم و سریع لبیک بگم! نکنه زبانم لال دوباره عاشورا تکرار بشه!»
▫️ سرمو پایین انداختم. چشمام پر از اشک شد و عمیقاً به فکر رفتم. از خودم پرسیدم: «تو کجای این قصهای؟ چقدر برای ظهور آقا آمادگی داری؟» از آقا صاحبالزمان خجالت میکشیدم و از شرمندگی نمیتونستم سرمو بلند کنم.
▪️ تو همین حال دوستم با یه لحن آروم و مهربون گفت: «رفیق سرت رو بلند کن!» سرمو بلند کردم. اون در حالی که یه کولهپشتی خالی رو به من میداد، با لبخند گفت: «ناراحت نباش! یکی هم برای تو خریدم.» و سرش رو به گوشم نزدیک کرد و آرومتر از قبل گفت: «فقط قول بده هرچه زودتر آماده بشی. نکنه آقامون تنها بمونه!» در حالی که با تکون دادنِ سرم قول میدادم، تازه علت کارهای عجیب و غریب دوستم رو فهمیدم.
? برگرفته از یک خاطرهٔ واقعی