سفرنامه اربعین
بعد از اربعین، حسین هنوز با ماست..
وقتی برمیگردیم، وقتی خاک نجف و کربلا رو پشت سر میگذاریم، آدم فکر میکنه حالا همه چیز تموم شده. اما نه، راه تازه شروع میشه..
حالا، حسین با ماست، نه توی جمعیت و شور دستهها، بلکه توی خیابانهای معمولی، توی خانه، توی مدرسه، توی محل کار..
تو جایی که کسی خبر نداره، جایی که کسی نمیبینه، جایی که راحتی و آسایش خودمون میتونه ما رو از راهش دور کنه..
بعد از اربعین، عاشقی آسان نیست.
مثل روزهای پیادهروی نیست که جمعیت میبردت جلو. حالا باید خودت جلو بری، حتی وقتی دلت نمیخواد، حتی وقتی کسی همراهت نیست!
هر روز باید چیزی از خودم کم کنم.
هر روز باید گوشهای از خودم را زمین بگذارم…هر روز باید بخشی از راحتی، از غرور، از خواستههای کوچک و بزرگم را رها کنم، تا جا برای حسین و حقیقتش باز شود. هر روز یک قربانی کوچک، برای اینکه دل من، زنده و آماده بماند.
این نوشته خلاصه ی سفر اربعین امسالمه.
من باید تغییر کنم. برای کسی که وقتی به اومدنش فکر میکنم حرصم میگیره که چرا آماده نیستم؟
تغیر من اجل المهدی:
به خاطر حضرت مهدی، تغییر کن.

