شهیدانه
دختران وشهادت…
می گفت:
دلم میخواد منم برم سوریه!
آخه ینی چی!؟
منم میخوام برم[?]
باید برم سرم بره!
گفتم خواهرم:
این عشق تورا ب حضرت زینب(س) می ستایم …
و درک میکنم..
اما باور کن! این چادر مشکی شما …
این یادگار مادرم زهرا (س) ..
بوی شهادت میدهد….
همین که با چادر مشکی ات در این خیابان های آلوده ب گناه …
این شهر …
قدم برمیداری..
همین ک وقتی به نامحرمی میرسی سرت را زیر می اندازی …
همین که چادرت …
این برترین حجاب ..
را ب رخ مردان بی غیرت میکشانی …
و با زبان بی زبانی ات میگویی هنوز هم هستند مردان با غیرتی که سر زنان شان چادر است…
باور کن لحظه لحظه قدم هایت جهاد است …
شهادت است …?✨
خواهرم شنیده ای سخن آن شهید عزیز را ک میگوید …
دشمن و استعمار ..
از سیاهی چادرت بیشتر از سرخی خونش میترسد؟
حواست هست نصف دنیا صف کشیده اند تا چادرت را حیایت را …حجابت را …
چادر فاطمی ات۰۰
مکتب زهرایی ات را صبر زینبی ات را از تو بگیرند ….??
.میخواهد از تو بگیرند هویتت را تا دیگر نتوانی مانند حضرت زهرا …
فرزندانت را همچون حسن (ع)و حسین (ع) تربیت کنی..?
تو اینجا با چادر سیاهت ..
تنه دشمنان ??را ب لرزه در می آوری …
دشمن را میترسانی و میگویی:
هنوز هم هستند مادرانی که تربیت میکنند پسرانی شهید ?را…
چادر آداب دارد …
آدابش را که شناختی…
وابسته اش میشوی…