نذر فرج

عجیبه که بی تو هنوز زنده ایم،عجیبه که بی تو نفس می کشیم...
  • خانه 

صفر یعنی...!!!

10 شهریور 1401 توسط خادم المهدی

صفر، حدیث سفرِ اولین مسافر است! 

با پاهای تاول زده،

و دلتنگی‌های بهانه‌گیر …

صفر؛ موسم باز شدن زخم‌های کهنه است! 

چیزی شبیه خار که در زخم پای کودکی فرو می‌رود!

 صفر، اصلاً روایت بی‌تابی قدم‌هاست! 

فصل انگشتان تاول زده،

فصل دلتنگی‌های بهانه‌گیر! 

⚡️تو بی‌تاب، بدنبال پدرت “حسین”

و ما بی‌تاب، بدنبال ….

دردی مشترک در مسیری مشترک!

گویی اینجا، مسیرِ بی‌تابیِ یتیمان تاریخ است! 

 نظر دهید »

همراه با کاروان از مدینه تا شام...

10 شهریور 1401 توسط خادم المهدی

❣﷽❣

قسمت۳۰

 

چه خوب پاسخ دادى اى على اكبر! سخن تو آرامش را به قلب پدر هديه كرد. پدر تو را نگاه مى كند و در چشمانش رضايت و عشق موج مى زند. 

ــ پسرم، خداوند تو را خير دهد. 

كاروان حركت مى كند. منزلگاه بعدى ما كربلاست. 

* * * 

امروز پنجشنبه دوم محرّم است و آفتاب سوزان صحرا بر همه جا مى تابد. سربازان حُرّ خسته شده اند و اصرار مى كنند تا فرمانده آنها امام را دستگير كند و نزد ابن زياد ببرد. 

حُرّ با امام سخن مى گويد و از آن حضرت مى خواهد تا همراه او نزد ابن زياد برود، ولى امام قبول نمى كند.  

بعضى از سربازان حُرّ به او مى گويند: “دستور جنگ را بدهيد". ولى حُرّ آنها را به ياد پيمانى كه با امام حسين(علیه السلام) بسته است، مى اندازد و مى گويد: “من پيمان خود را نمى شكنم".

آنجا را نگاه كن! اسب سوارى، شتابان به اين سو مى آيد. او نزديك مى شود و مى گويد كه نامه اى از ابن زياد براى حُرّ آورده است. 

همه منتظرند. حالا ديگر از اين سرگردانى نجات پيدا مى كنند. حُرّ نامه را مى گشايد: “از ابن زياد به حُرّ، فرمانده سپاه كوفه: زمانى كه اين نامه به دست تو رسيد سخت گيرى بر حسين و يارانش را آغاز كن. حسين را در بيابانى خشك و بى آب گرفتار ساز، تا جايى كه هيچ پناهگاه و سنگرى نداشته باشد".157 

او نامه را نزد امام مى آورد و آن را مى خواند و مى گويد: “بايد اين جا فرود آييد". اين جا بيابانى خشك و بى آب است و صحرايى است صاف، مثل كف دست. 

صداى گريه بچّه ها به گوش مى رسد. ترس و وحشت، در دل كودكان نشسته است. به راستى، آيا اين رسم مهمان نوازى است؟ امام نگاهى به بچّه ها مى اندازد. نمى دانم چه مى شود كه دل دريايى امام، منقلب شده و اشك در چشمان او حلقه مى زند. 

آن حضرت به آسمان نگاهى مى كند و به خداى خود عرض مى نمايد: “بار خدايا! ما خاندان پيامبر تو هستيم كه از شهر جدّ خويش آواره گشته ايم و اسير ظلم و ستم بنى اميّه شده ايم. بار خدايا! ما را در مقابل دشمنانمان يارى فرما".158 

امام به حُرّ مى فرمايد: “پس بگذار در سرزمين نينوا فرود آييم". گويا ما فاصله اى تا منزلگاه نينوا نداريم. امام دوست دارد در آنجا منزل كند، امّا حُرّ قبول نمى كند و مى گويد: “من نمى توانم اجازه اين كار را بدهم. ابن زياد براى من جاسوس گذاشته است و بايد به گفته او عمل كنم". امام به حُرّ مى گويد: “ما مى خواهيم كمى جلوتر برويم".159 

حُرّ با خود فكر مى كند كه ابن زياد دستور داده كه من حسين(علیه السلام) را در صحراى خشك و بى آب فرود آورم. حال چه فرق مى كند حسين(علیه السلام) اين جا فرود آيد يا قدرى جلوتر. 

كاروان به راه مى افتد و لشكر حُرّ دنبال ما مى آيند. ما از كنار منزلگاه نينوا عبور مى كنيم. كاش مى شد در اين جا منزل مى كرديم. اين جا، آب فراوانى است و درختان خرما سر به فلك كشيده اند، امّا به اجبار بايد از اين نينوا گذشت و رفت. همه مضطرب و نگران هستند كه سرانجام چه خواهد شد.

بعد از مدّتى، حُرّ نزد امام مى آيد و مى گويد: 

ــ اى حسين! اين جا بايد توقّف كنى.  

ــ چرا؟ 

ــ چون اگر كمى جلوتر بروى به رود فرات مى رسى. من بايد تو را در جايى كه از آب فاصله داشته باشد فرود آورم. اين دستور ابن زياد است. 

نگاه كن! سپاه حُرّ راه را بر كاروان مى بندد. امام نگاهى به اطرافيان خود مى كند: 

ــ نام اين سرزمين چيست؟ 

ــ كربلا. 

نمى دانم چه مى شود؟ امام تا نام كربلا را مى شنود بى اختيار اشك مى ريزد و مى گويد: “مشتى از خاك اين صحرا را به من بدهيد".160 

آيا مى دانيد امام خاك را براى چه مى خواهد؟ امام اين خاك را مى بويد و آن گاه مى فرمايد: “اين جا همان جايى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)درباره آن به من خبر داده است. يارانم! اين جا منزل كنيد كه اين جا همان جايى است كه خون ما ريخته خواهد شد".161 

آرى! اين جا منزلگاه ابدى و سرزمين موعود است. آن گاه امام خاطره اى را براى ياران خود تعريف مى كند. آيا تو هم مى خواهى اين خاطره را بشنوى؟ 

امام مى فرمايد: “ياران من! با پدر خويش براى جنگ با لشكر معاويه به سوى صفيّن مى رفتيم، تا اينكه گذر ما به اين سرزمين افتاد. من ديدم كه اشك در چشمان پدرم نشست و از ياران خود پرسيد كه نام اين سرزمين چيست؟ وقتى نام كربلا را شنيد فرمود: اين جا همان جايى است كه خون آنها ريخته خواهد شد. زمانى فرا مى رسد كه گروهى از خاندان پيامبر در اين جا منزل مى كنند و در اين جا به شهادت مى رسند".162

 

ادامه_دارد…

✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨

 

 نظر دهید »

☑️ فلسفه مجالس روضه سيد الشهداء

04 شهریور 1401 توسط خادم المهدی

 

▫️ اين مطلبى كه الآن القا كرده ‏اند به جوانهاى ما كه تا كىْ گريه و تا كىْ روضه و اينها!؟

بياييد تظاهر كنيم. اينها نمى‏ فهمند روضه چيست؛ و اين اساس [را] كى تا حالا نگه داشته است، اين را نمى ‏فهمند، و نمى ‏شود هم بهشان بفهمانيم.

▫️ اينها نمى‏ فهمند كه اين روضه و اين گريه آدم‏ساز است؛ انسان درست مى‏ كند. اين مجالس روضه، اين مجالس عزاى سيد الشهداء اين آن تبليغات بر ضد ظلم، اين تبليغ بر ضد طاغوت است. بيان ظلمى كه به مظلوم شده تا آخر بايد باشد.

▫️ همينها در عين حالى كه جوان‌هاى خودشان كه كشته شدند برايشان فرياد مى ‏زنند و چه مى ‏كنند، لكن بازى خوردند مى ‏گويند آن جوان‌ها را از ياد ببريد! براى اينكه آنهايى كه به اينها تلقين مى‏ كنند اساس را سيد الشهداء مى‏ دانند. اساسى كه همه چيز را تا حالا نگه داشته، اوست. پيغمبر هم فرمود كه‏ “أنَا مْن حُسَين” يعنى ديانت را او نگه مى‏ دارد، و اين فداكارى ديانت اسلام را نگه داشته است، و ما بايد نگهش داريم. 

 

? سخنرانى در جمع هيأت فاطميون تهران، ۴ مهر ۱۳۵۸، صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۱۱۷

 

 نظر دهید »

همراه با کاروان از مدینه تا شام...

02 شهریور 1401 توسط خادم المهدی

 

            ❣﷽❣

 

قسمت۲۷

 

اشك در چشمان اين پيرمرد حلقه زده است. آرى! او خوب مى داند كه در تاريخ، ديگراين صحنه تكرار نخواهد شد كه تمام حقيقت، اين گونه غريب بماند.

كاروان در بيابان هاى خشك و بى آب، به پيش مى رود. اين جا نه درختى هست و نه آبى! 

اكنون به سرزمين “بَيْضه” مى رسيم.142

 كاروان در محاصره هزار جنگ جو است. مهمان نوازى مردم كوفه شروع شده است! 

خورشيد غروب مى كند و هوا تاريك مى شود. امام دستور مى دهد كه همين جا منزل كنيم. خيمه ها بر پا مى شود و سپاه حُرّ هم كه به دنبال ما مى آيند همين جا منزل مى كنند. آنها تا صبح نگهبانى مى دهند و مواظب اين كاروان هستند. 

آخر اين سفر تا كجا ادامه خواهد داشت؟ سفرى به مقصدى نامعلوم! 

روز ديگرى پيش رو است. گويى آن قدر بايد برويم تا از ابن زياد خبرى برسد. حُرّ نگاهش به جاده است. چرا نامه رسان ابن زياد نيامد؟ همه چشم انتظارند و لحظه ها به سختى مى گذرد. 

امام كه هدفش هدايت انسان ها است، به سپاه كوفه رو مى كند و مى فرمايد: 

اى مردم! پيامبر فرموده است: “اگر اميرى حرام خدا را حلال كند و پيمان خدا را بشكند و مردم سكوت كنند، خداوند آنها را به آتش دوزخ مبتلا مى كند” و امروز يزيد از راه بندگى خدا خارج شده است. 

مگر شما مرا دعوت نكرديد و نامه برايم ننوشتيد تا به شهر شما بيايم؟ مگر شما قول نداده بوديد كه در مقابل دشمن مرا تنها نگذاريد؟ اكنون چه شده كه خود، دشمن من شده ايد؟ من حسين، پسر پيامبر شما هستم.143 

سكوت تمام لشكر را فرا گرفته و سرها در گريبان است. در اين ميان گروهى هستند كه نامه هايى را با دست خود نوشته اند و امام را به كوفه دعوت كرده اند، امّا هيچ كس جواب نمى دهد. 

سكوت است و هواى گرم بيابان! 

امام به سخن خود ادامه مى دهد: “اگر شما پيمان خود را با من مى شكنيد، كار تازه اى نكرده ايد، چرا كه پيمان خود را با پدر و برادرم نيز شكسته ايد".144 

باز سكوت است و سكوت. امام رو به ياران خود مى كند و دستور حركت مى دهد. هيچ كس نمى داند اين كاروان به كجا مى رود. 

* * * 

امروز دوشنبه بيست و هشتم ذى الحجّه است. كاروان تا پاسى از عصر به حركت خود ادامه مى دهد. بيابان است و زوزه باد گرم. 

آن دورترها درختان خرمايى سر به فلك كشيده، نمايان مى شوند. حتماً آب هم هست. 

به حركت خود ادامه مى دهيم و به “عُذَيْب” مى رسيم. اين جا چه آب گوارايى دارد. آب شيرين و درختانى با صفا!145 

خيمه ها برپا مى شود. لشكريان حُرّ نيز كنار ما منزل مى كنند. 

صداى شيهه اسب مى آيد. چهار اسب سوار به سوى ما مى آيند. 

امام حسين(علیه السلام) باخبر مى شود و از خيمه بيرون مى آيد. كمى آن طرف تر، حُرّ رياحى هم از خيمه اش بيرون مى آيد و گمان مى كند كه نامه اى از طرف ابن زياد آمده است و از اين خوشحال است كه از سرگردانى رها مى شود. 

ــ شما از كجا آمده ايد و اين جا چه مى خواهيد؟ 

ــ ما از كوفه آمده ايم تا امام حسين(علیه السلام) را يارى كنيم. 

حُرّ تعجّب مى كند. مگر همه راه ها بسته نيست، مگر سربازان ابن زياد تمام مسيرها را كنترل نمى كنند. آنها چگونه توانسته اند حلقه محاصره را بشكنند و خود را به اين جا برسانند. اين صداى حُرّ است كه در فضا مى پيچد: “دستگيرشان كنيد".146 

گروهى از سربازان حُرّ به سوى اين چهار سوار مى تازند. 

اندوهى بر دل اين مهمانان مى نشيند و نجواكنان مى گويند: “خدايا! ما اين همه راه را به اميد ديدن امام خويش آمده ايم، اميد ما را نا اميد مكن". 

امام حسين(علیه السلام) پيش مى رود و به حُرّ مى فرمايد: “اجازه نمى دهم تا ياران مرا دستگير كنى. من از آنها دفاع مى كنم. مگر قرار بر اين نبود كه ميان من و تو جنگ نباشد. اين چهار نفر نيز از من هستند. پس هر چه سريع تر آنها را رها كن وگرنه آماده جنگ باش". حُرّ دستور مى دهد تا آنها را رها كنند. 

اشك شوق بر چشم آنها مى نشيند. خدمت امام سلام مى كنند و جواب مى شنوند.147 

آنها خود را معرّفى مى كنند: 

ــ طِرِمّاح، نافع بن هلال، مُجَمَّع بن عبد الله، عَمْروبن خالد. 

امام خطاب به آنها مى فرمايد: 

ــ از كوفه برايم بگوييد! 

ــ به بزرگان كوفه پول هاى زيادى داده اند تا مردم را نسبت به يزيد علاقه مند سازند و اكنون آنها به خاطر مال دنيا با شما دشمن شده اند. 

ــ آيا از قَيس هم خبرى داريد؟

 

ادامه_دارد…

 

✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨

 

 

 

 نظر دهید »

همراه با کاروان از مدینه تا شام...

02 شهریور 1401 توسط خادم المهدی

 

            ❣﷽❣

قسمت۲۵

امام دستور مى دهد دو كيسه بزرگ پر از نامه را بياورند و آنها را در مقابل حُرّخالى كنند. 

خداى من، چقدر نامه! دوازده هزار نامه!! 

يعنى اين همه نامه را همشهريان من نوشته اند. پس كجايند صاحبان اين نامه ها؟ حُرّ جلوتر مى رود. تعدادى از نامه ها را مى خواند و با خود مى گويد: “واى! من اين نام ها را مى شناسم. اينها كه نام سربازان من است!". آن گاه سرش را بالا مى گيرد و نگاهى به سربازان خود مى كند.

 آنها سرهاى خود را پايين گرفته اند. فرمانده غرق حيرت است. اين ديگر چه معمّايى است؟ 

حُرّ پس از كمى تأمل به امام حسين(علیه السلام) مى گويد: “من كه براى تو نامه ننوشته ام و در حال حاضر نيز، مأموريّت دارم تا تو را نزد ابن زياد ببرم". 

حُرّ راست مى گويد. او امام را به كوفه دعوت نكرده است. اين مردم نامرد كوفه بودند كه نامه نوشتند و از امام خواستند كه به كوفه بيايد. 

امام نگاه تندى به حُرّ مى كند و مى فرمايد: “مرگ از اين پيشنهاد بهتر است” و آن گاه به ياران خود مى فرمايد: “برخيزيد و سوار شويد! به مدينه برمى گرديم".134 

* * * 

زن ها و بچّه ها بر كجاوه ها سوار شده و همه آماده حركت مى شوند. ما داريم برمى گرديم! 

گويا شهر كوفه، شهر نيرنگ شده است. آنها خودشان ما را دعوت كرده اند و اكنون مى خواهند ما را تحويل دشمن دهند. كاروان حركت مى كند. صداى زنگ شترها سكوت صحرا را مى شكند.

همسفرم، نگاه كن! 

اين جا سه مسير متفاوت وجود دارد. راه سمت راست به سوى كوفه مى رود، راه سمت چپ به كربلا و راهى هم كه ما در آن هستيم، به مدينه مى رسد. ما به سوى مدينه برمى گرديم.

چند قدمى برنداشته ايم كه صدايى مى شنويم: “راه را بر حسين ببنديد!". اين دستور حرّ است! هزار سرباز جنگى هجوم مى برند و راه بسته مى شود. 

هياهويى مى شود. ترس به جان بچّه ها مى افتد. سربازان با شمشيرها جلو آمده اند. خداى من چه خبر است؟ 

امام دست به شمشير مى برد و در حالى كه با تندى به حرّ نگاه مى كند، فرياد برمى آورد: 

ــ مادرت به عزايت بنشيند. از ما چه مى خواهى؟135 

ــ اگر فرزند فاطمه نبودى، جوابت را مى دادم، امّا چه كنم كه مادر تو دختر پيامبر من(صلى الله عليه وآله) است. من نمى توانم نام مادر تو را جز به خوبى ببرم.136

ــ از ما چه مى خواهى؟ 

ــ مى خواهم تو را نزد ابن زياد ببرم. 

ــ به خدا قسم، هرگز همراه تو نمى آيم. 

ــ به خدا قسم من هم شما را رها نمى کنم 

__ پس به میدان مبارزه بیا ! آیا حسین را از مرگ می ترسانی ؟

 

ادامه_دارد…

 

✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 28
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

نذر فرج

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاقی
  • بدون موضوع
  • بصیرت افزایی
  • بوی بهشت
    • اشک تقوا
    • بصیرت
    • تحلیل شهید مطهری از جهالت مردم در واقعه کربلا
    • تکرار کربلا
    • رجزخوانی حاج ابوذر
    • رجزخوانی حاج میثم
    • رجزخوانی حسین طاهری
    • شبهه عزاداری دهه اول محرم
    • عاشقانه های امام حسین
    • عاقبت بخیری فرزندان
    • فلسفه عزاداری
    • قیام کربلا
    • من ایرانم و تو عراقی...
    • نصرت امام
    • نماهنگ آقا نیا
    • نماهنگ حسین جان
    • چرا عاشورا؟
    • کشتی نجات
  • تربیت بنیادی
  • تفسیر
  • تقرب
    • اولین قدم به سمت خدا
    • راه حلی برای تفریح با خدا
  • حجاب
    • اقسام حجاب
    • حجاب در قرآن
    • کشف حجاب
  • خانواده
    • مدیریت در خانواده
    • همسرانه
  • درباره نصوح
  • سوالات ذهنی
  • سیاسی
    • امام خامنه ای
    • حمایت از مظلوم
    • حمایت فلسطین
    • سیدهاشم الحیدری
    • مهسا امینی
  • سیاسی
  • شبهات مجازی
  • شهیدانه
  • عاشقانه با امام زمان
  • فضای مجازی
  • معارف قرآنی
    • اقسام عفت در قرآن
    • امر به معروف و نهی از منکر
    • گناه کردن
  • نجاست سگ
  • هم نوا با قرآن
  • ویژه مباهله
  • ویژه مباهله
  • پوتین در ایران
  • چادرانه
  • کشف حجاب
  • گره گشا
  • گناهان زبان
    • آبروریزی
    • تهمت
    • مسخره کردن
  • یک جرعه معرفت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

پیوندهای وبلاگ

  • Kashfehejab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس