نذر فرج

عجیبه که بی تو هنوز زنده ایم،عجیبه که بی تو نفس می کشیم...
  • خانه 

همراه با کاروان از مدینه تا شام...

25 شهریور 1401 توسط خادم المهدی

❣﷽❣

قسمت۴۳

 

امام با نظر او موافقت مى كند و او به سوى لشكر كوفه مى رود و به آنها مى گويد: “من مى خواهم با فرمانده شما سخن بگويم". 

او را به خيمه عمرسعد مى برند و او وارد خيمه مى شود، امّا سلام نمى كند. عمرسعد از اين رفتار او ناراحت مى شود و به او مى گويد: “چرا به من سلام نكردى، مگر مرا مسلمان نمى دانى؟". 

ابن حُصين هَمْدانى در جواب مى گويد: “اگر تو خودت را مسلمان مى دانى چرا آب فرات را بر خاندان پيامبر بسته اى؟ آيا درست است كه حيوانات اين صحرا از آب فرات بنوشند، امّا فرزندان پيامبر لب تشنه باشند؟

در كدام مذهب است كه آب را بر كودكان ببندند؟".225 

عمرسعد سر خود را پايين مى اندازد و مى گويد: “مى دانم كه تشنه گذاردن خاندان پيامبر، حرام است، امّا چه كنم ابن زياد به من اين دستور را داده است. باور كن كه من در شرايط سختى قرار گرفته ام و خودم هم نمى دانم چه كنم؟ آيا بايد حكومت رى را رها كنم. حكومتى كه در اشتياق آن مى سوزم. دلم اسير رى شده است. به خدا قسم نمى توانم از آن چشم بپوشم".226 

اين جاست كه ابن حُصين هَمْدانى باز مى گردد، در حالى كه مى داند سخن گفتن با عمرسعد كار بيهوده اى است. او چنان عاشق حكومت رى شده كه براى رسيدن به آن حاضر است به هر كارى دست بزند. 

* * * 

نيمه هاى شب هشتم محرّم است. هوا كاملا تاريك است، امّا بچّه ها از شدت تشنگى خواب ندارند. 

آيا راهى براى يافتن آب هست؟ نگاه كن عبّاس به سوى خيمه امام مى آيد. او ديگر تاب ديدن تشنگى كودكان را ندارد. 

سلام مى كند و با ادب روبروى امام مى نشيند و مى گويد: مولاى من ! آيا به من اجازه مى دهى براى آوردن آب با اين نامردان بجنگم؟ 

امام به چهره برادر نگاهى مى كند. غيرت را در وجود او مى بيند. 

پاسخ امام مثبت است. عبّاس با خوشحالى از خيمه بيرون مى رود و گروهى از دوستان را جمع مى كند و دستور مى دهد تا بيست مشك آب بردارند.227 

آن گاه در دل شب به سوى فرات پيش مى تازند. عبّاس، ابتدا نافع بن هلال را مى فرستد تا موقعيّت دشمن را ارزيابى كند. 

قرار مى شود هر زمان او فرياد زد آنها حمله كنند. نافع آرام آرام جلو مى رود. در تاريكى شب خود را به نزديكى فرات مى رساند، امّا ناگهان نگهبانان او را مى بينند و به فرمانده خود، عَمْرو بن حَجّاج خبر مى دهند. او نزديك مى آيد و نافع را مى شناسد: 

ــ نافع تو هستى؟ سلام! اين جا چه مى كنى؟ 

ــ سلام پسر عمو! من براى بردن آب آمده ام. 

ــ خوب، مى توانى مقدارى آب بنوشى و سريع برگردى. 

او نگاهى به موج هاى آب مى اندازد. تشنگى در او بيداد مى كند. ولى در جواب مى گويد:  

ــ تا زمانى كه مولايم حسين(علیه السلام) از اين آب نياشاميده است، هرگز آب نخواهم خورد. چگونه من از اين آب بنوشم در حالى كه مولايم و فرزندان او تشنه هستند؟ مى خواهم آب براى خيمه ها ببرم. 

ــ امكان ندارد. تو نمى توانى آب را به خيمه هاى حسين ببرى. ما مأمور هستيم تا نگذاريم يك قطره آب هم به دست حسين برسد.228 

اين جاست كه نافع فرياد مى زند: “الله اكبر!". 

اين عبّاس است كه مى آيد. نگاه كن كه چه مردانه مى آيد! شير بيشه ايمان، فرزند حيدر كرّار مى آيد. عبّاس و عدّه اى از يارانش، راه پانصد سرباز را مى بندند و گروه ديگر مشك ها را از آب پر مى كنند.229 

صداى برخورد شمشيرها به گوش مى رسد. بعد از مدتى درگيرى و تاخت و تاز، عبّاس دلاور و همراهانش با بيست مشك پر از آب به سوى خيمه ها باز مى گردند. او همراه خود آب سرد و گوارا دارد و لب هايش از تشنگى خشكيده است، امّا تا آب را به خيمه ها نرساند و امام حسين(علیه السلام) آب نياشامد، عبّاس آب نمى نوشد.230 

نگاه كن! همه بچّه ها چشم انتظارند. آرى! عمو رفته تا آب بياورد. 

دستهاى كوچك آنها به حالت قنوت است و دعا بر لب هاى تشنه آنها نشسته است: “خدايا، تو عموى ما را يارى كن!". 

صداى شيهه اسب عمو مى آيد. 

الله اكبر! 

اين صدا، صداى عمو است. همه از خيمه ها بيرون مى دوند. دور عمو را مى گيرند و از دست مهربان او سيراب مى شوند. 

همه اين صحنه را مى بينند. امام حسين(علیه السلام) هم، به برادر نگاه مى كند كه چگونه كودكان گرد او را گرفته اند. 

همسفر! آيا مى دانى بعد از اينكه بچّه ها از دست عموى خود آب نوشيدند به يكديگر چه گفتند: “بياييد از امشب عموى خود را سقّا صدا بزنيم". 

نيمه هاى شبِ است. صحراى كربلا در سكوت است و لشكر كوفه در خواب هستند. 

آنجا را نگاه كن! سه نفر به اين طرف مى آيند. خدايا، آنها چه كسانى هستند؟ 

او وَهَب است كه همراه همسر و مادر خود به سوى كربلا مى آيد.231 

 

ادامه_دارد….

 

الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: #قیام کربلا #محرم_۴۰۱

موضوعات: قیام کربلا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

نذر فرج

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاقی
  • بدون موضوع
  • بصیرت افزایی
  • بوی بهشت
    • اشک تقوا
    • بصیرت
    • تحلیل شهید مطهری از جهالت مردم در واقعه کربلا
    • تکرار کربلا
    • رجزخوانی حاج ابوذر
    • رجزخوانی حاج میثم
    • رجزخوانی حسین طاهری
    • شبهه عزاداری دهه اول محرم
    • عاشقانه های امام حسین
    • عاقبت بخیری فرزندان
    • فلسفه عزاداری
    • قیام کربلا
    • من ایرانم و تو عراقی...
    • نصرت امام
    • نماهنگ آقا نیا
    • نماهنگ حسین جان
    • چرا عاشورا؟
    • کشتی نجات
  • تربیت بنیادی
  • تفسیر
  • تقرب
    • اولین قدم به سمت خدا
    • راه حلی برای تفریح با خدا
  • حجاب
    • اقسام حجاب
    • حجاب در قرآن
    • کشف حجاب
  • خانواده
    • مدیریت در خانواده
    • همسرانه
  • درباره نصوح
  • سوالات ذهنی
  • سیاسی
    • امام خامنه ای
    • حمایت از مظلوم
    • حمایت فلسطین
    • سیدهاشم الحیدری
    • مهسا امینی
  • سیاسی
  • شبهات مجازی
  • شهیدانه
  • عاشقانه با امام زمان
  • فضای مجازی
  • معارف قرآنی
    • اقسام عفت در قرآن
    • امر به معروف و نهی از منکر
    • گناه کردن
  • نجاست سگ
  • هم نوا با قرآن
  • ویژه مباهله
  • ویژه مباهله
  • پوتین در ایران
  • چادرانه
  • کشف حجاب
  • گره گشا
  • گناهان زبان
    • آبروریزی
    • تهمت
    • مسخره کردن
  • یک جرعه معرفت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

پیوندهای وبلاگ

  • Kashfehejab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس