همراه با کاروان از مدینه تا شام...
❣﷽❣
قسمت۳۹
امروز يكشنبه و پنجم محرّم است. لحظه به لحظه بر تعداد سربازان عمرسعد افزوده مى شود.
هر گروه هزار نفرى كه به كربلا مى رسد، جشن و سرورى در لشكر عمرسعد بر پا مى شود، امّا آيا كسى به يارى حق و حقيقت خواهد آمد؟ راه ها بسته شده و اطراف كربلا نيز كاملا محاصره شده است.
آنجا را نگاه كن! سه اسب سوار با شتاب به سوى ما مى آيند. آنها كه هستند؟
سه برادر كه در جنگ صفيّن و نهروان در ركاب حضرت على(علیه السلام) شمشير زده اند، اكنون مى آيند تا امام حسين(علیه السلام) را يارى كنند. شجاعت آنها در جنگ صفيّن زبانزد همه بوده است.
كُرْدوس و دو برادرش!
آنها شيران بيشه ايمان هستند كه از كوفه حركت كرده اند و حلقه محاصره دشمنان را شكسته و اكنون به كربلا رسيده اند.202
دوستان به استقبال آنها مى روند و به آنها خوش آمد مى گويند. پيوستن اين سه برادر، شورى تازه در سپاه حق آفريد. خبر آمدن اين جوانان به همه مى رسد. زنان و كودكان هم غرق در شادى مى شوند.
خدا به شما خير دهد كه امام حسين(علیه السلام) را تنها نگذاشتيد. آنها نزد امام حسين(علیه السلام)مى آيند. سلام عرضه مى دارند و وفادارى خويش را اعلام مى كنند.
اما در طرفى ديگر كسانى نيز، هستند كه روزى در ركاب حضرت على(علیه السلام) شمشير زدند و در صفيّن رشادت و افتخار آفريدند، امّا اكنون براى كشتن امام حسين(علیه السلام)، لباس رزم پوشيده و در سپاه كوفه جمع شده اند.
به راستى كه در اين دنيا، هيچ چيزى بهتر از عاقبت به خيرى نيست. بياييد همواره دعا كنيم كه خدا عاقبت ما را ختم به خير كند.
به هر حال، هر كس كه مى خواهد به يارى امام حسين(علیه السلام) بيايد، فقط امروز را فرصت دارد. از فردا حلقه محاصره بسيار تنگ تر، و راه رسيدن به كربلا بسيار پرخطر مى شود.
من نگاه خود را به راه كوفه دوخته ام. آيا ديگر كسى به يارى ما خواهد آمد؟ اين در حالى است كه يك لشكر هزار نفرى به كربلا مى رسد. آنها براى كشتن امام حسين(علیه السلام)مى آيند. يك نفر هم براى يارى او نمى آيد. در سپاه كوفه هياهويى بر پا شده است. همه نيروها شمشير برهنه به دست، منتظرند تا دستور حمله صادر شود.
خدايا! چه شده و مگر آنها چه بدى از امام حسين(علیه السلام) ديده اند كه براى كشتن او، اين همه بى تابى مى كنند. من ديگر طاقت ندارم اين صحنه ها را ببينم.
آنجا را نگاه كن! آنجا را مى گويم، راه بصره، اسب سوارى با شتاب به سوى ما مى آيد.
او كيست كه توانسته است حلقه محاصره را بشكند و خود را به ما برساند.
او حَجّاج بن بَدْر است كه از بصره مى آيد. او نامه اى از خوبان بصره در دست دارد. او فرستاده مردم بصره است و آمده تا جواب نامه را براى آنها ببرد.
حَجّاج بن بَدْر خدمت امام حسين(علیه السلام) مى رسد. اشك امانش نمى دهد. و به اين وسيله، اوج ارادتش را به امام نشان مى دهد. نامه را به امام مى دهد. امام آن را باز مى كند و مشغول خواندن نامه مى شود.
اكنون حجّاج بن بدر رو به من مى كند و مى گويد: “وقتى امام حسين(علیه السلام) هنوز در مكّه بود براى شيعيان بصره نامه نوشت و از آنها طلب يارى كرد. هنگامى كه نامه امام به دست ما رسيد، در خانه يزيد بن مسعود جمع شديم و همه براى يارى امام خود، اعلام آمادگى كرديم. يزيد بن مسعود اين نامه را براى امام حسين(علیه السلام) نوشت و از من خواست تا آن را براى امام بياورم. چه شب ها و روزهايى را كه در جستجوى شما بودم. همه بيابان ها پر از نگهبان بود. من در تاريكى شب ها به سوى شما شتافتم و اكنون به شما رسيدم".203
همسفرم! حتماً شما هم مثل من مى خواهيد بدانيد كه در اين نامه چه نوشته شده است. گوش كن:
"اى امام حسين! پيام تو را دريافت كرديم و براى يارى كردن تو آماده ايم. باور داريم كه شما نماينده خدا در روى زمين هستيد و تنها يادگار پيامبرمى باشيد. بدان كه همه دوستان شما در بصره تا پاى جان آماده يارى شما هستند".204
امام بعد از خواندن نامه در حقّ يزيدبن مسعود دعا مى كند و از خداوند براى او طلب خير مى كند.205
ادامه_دارد..
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج